محل تبلیغات شما

چیز هایی توی زندگیم دارم که حتی از اینکه اونا رو توی ذهنم مرور کنم میترسم. به قول عمم نصفم زیر زمینه.من از نگاه دیگران ساده تر از چیزیم که ارزش وقت گذاشتن داشته باشه, اما من مثل شیشه برای چشم های پرنده ام. اونا منو نمیبینن, من شفافم و زمانی بهشون ضربه میزنم که توی مطمئن ترین حالت ممکن میخوان اوج بگیرن. 

من راز هایی دارم که با من درقبر خواهند بود, داستان هایی که شاید هیچکس هیچوقت به تخیلی بودنشون پی نبره. توی این دنیا فقط یکی از داستان های من مصونه. اون در برابر من قدرت داره چون من ازش قوت میگیرم. تنها کسی که داستان های من قرار نیست به گوشش برسه و باورش بشه خودمم.

من راز هایی دارم که کنار من توی قبر دراز به دراز خواهند خوابید. البته من حامل اسراری هستم که ممکنه برای همیشه منو از قبر محروم کنه (بسوزوننم)

من یه شیشه.م برای چشم های کور پرنده.

من خورده چوبم برای پای درنده.

من یه طناب دارم برای موجود کشنده.

من مسمومم مثل کفر برای بنده.

ندیمه ای، لیوانی را به دست دختر میدهد و کمکش میکند از صندلی بلند شود، دختر با اکراه، لیوان را از دست

شیشه برای چشم های پرنده

توی ,های ,هایی ,چشم ,شیشه ,پرنده ,دارم که ,چشم های ,برای چشم ,من یه ,شیشه برای

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها